برسام - نفس عمه اش
الان داشتم عکسات و میدیدم سام سام قشنگم همون روزی و که مریض بودی خدا میدونه چه قد غصه ات و خوردم اینجا اصلا حال و حوصله نداشتی نفس عمه الهی من فدای اون دست و پای کوچولوی قشنگت بشم اینجا داشتیم باهات بازی میکردیم اما اصلا حوصله نداشتی فدای بازی کردنت بشم من عشقم - نفسم - عمرم همه زندگیمی به خدا از خدا میخوام دیگه هیچ وقت مریض نشی و همیشه لبت و خندون ببینم قربونت بشم که عاشق تی و تمیزی هستی یه دونه ای از خدا میخوام هیچ بچه ای و مریض نکنه ، تو رو هم کنار همه دوست دارم برسام قشنگم ...
نویسنده :
رها
19:11
دو قلو
دیروز مادر شوهری مهمون داشت و من بدو بدو رفتم خونه یه دوشی گرفتم و بعد منتظر شدیم تا برسن همین که در باز شد دیدم دو تا بچه نه ماهه با مزه - یه پسر و یه دختر دارن من و نیگا میکنن و میخندن دختره ماشا... خیلی با مزه و خوش خنده بود و پسره ساکت و مظلوم و آقا همه چی خوب بود و ما مشغول بازی با بچه ها بودیم که ساعت شد 9 اول دختره یه نقی زد و بعد پسره یه نیگاهی به آبجیش انداخت و اونم واسه تایید یه نقکی زد و بعد هیچی دیگه چشمتون روز بد نبینه دختره جیغ - پسره جیغ بابا یکی و راه میبرد و مامانش اون یکی و دختره میگفت بابا پسره میگفت بابا یکی آروم میشه اون یکی جیغ میزد یه ساعت مدام اینا فقط جیغ میکشیدن موقع شام خوردن باباشون یکیشو نگه داشته ب...
نویسنده :
رها
13:54